فراز و نشیب های زندگی من

این وبلاگ برای بیان احساسات و نوای قلبم ساخته شد.

فراز و نشیب های زندگی من

این وبلاگ برای بیان احساسات و نوای قلبم ساخته شد.

آخرین مطالب

نشانه های خدا حقایقی بودند که منطق ذهنی من به خاطر سادگی شان از پذیرفتن آن ها سر باز می زده است.


از کتابی استفاده کرد که خواندنش را تمام کرده بود. پیش از خواب به خود یادآوری کرد که باید شروع به خواندن کتاب های ضخیم تری کند: هم خواندنشان بیشتر طول می کشید و هم به هنگام شب بالش های راحت تری بودند.


در زندگی هر چیز بهایی دارد.


تا وقتی فکر می کنی به اندازه ی کافی گوسفند داری نمی توانم به تو کمک کنم.


به آزادی باد حسادت می کرد, و فهمید که می تواند همچون باد باشد. هیچ مانعی جز خودش وجود نداشت.


تنها کسانی که رسالت فهمیدن دارند, می فهمند.


تصمیم ها تنها آغاز یک ماجرا هستند. هنگامی که آدمی تصمیم می گیرد, در حقیقت به درون جریان نیرومندی پرتاب می شود که او را به مکانی می برد که در زمان تصمیم گیری خوابش را هم نمی دیده است.


شاید خدا صحرا را خلق کرد تا انسان بتواند با دیدن نخل تبسم کند.


برای آموختن تنها یک روش وجود دارد عمل کردن.


صحرا هم همچون هر چیز دیگری بر روی زمین, به درک جهان کمک می کند. کافی است به یک دانه ی ساده ی شن بنگری و تمامی شگفتی های خلقت را در آن ببینی.


کیمیاگری برای همین وجود دارد. برای آن که هر انسانی گنجش را بجوید و آن را بیابد و سپس بخواهد بهتر از آنی باشد که در زندگی پیشینش بوده است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۴۰
فاطمه آقاسیان

در کشور عشق ,هیچ شاهی به گدا برتر نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۲۵
فاطمه آقاسیان

چون می روی بی من مرو

ای جان جان بی تن مرو

وز چشم من بیرون مشو

ای مشعله تابان من

.

.

.



حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست

که آشنا سخن آشنا نگه دارد

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای

فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد

.

.

.

آسمان سربی رنگ.  من درون قفس.  سرد اتاقم دلتنگ.  می پرد مرغ نگاهم تا دور.  وای, باران, باران.  پر مرغان نگاهم را شست... شیشه باران را پنجره شست.  از دل ما اما چه کسی نقش تو را خواهد شست...        حمید مصدق

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۲۷
فاطمه آقاسیان

همیشه مراقب زیباییتون باشید. هیچ چیزی ارزش اینو نداره زیباییتونو از دست بدین و پوستتونو خراب کنین. 

پوستم خراب شده حالادنبال علاجشم. ای کاش قدرشو می دونستم و حرص و جوش الکی نمی خوردم. دنبال انواع ماسک ها می گردم که چیزی که ازش بهره مند بودمو برگردونم. 

در کل قدر بدانیم. مثبت باشیم و مثبت بیاندیشیم.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۳۹
فاطمه آقاسیان

امروز یه چیزی ذهنمو درگیر کرد اگه من هم بابای پولدار داشتم انقدر به خودم غره می شدم. واقعن شعورش در همین حده. چه طرز تفکری. بماند که اکثر قریب به اتفاق از هر تیپ و قماشی نگاهشون به ادما با پول و دارایی سنجیده میشه(امروز روز رو عرض می کنم). خوبه جوری زندگی نکردیم که همه رو از بالا نگاه کنیم. 

درگیری هایی که دارم:

کار, پول,پوست و مو و تناسب اندام, اعتماد به نفس, تلاش, توکل, بی خوابی های شبانه, مادر.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۵۵
فاطمه آقاسیان

خواهر خوبم ما آدم های ساده گاهی فکر می کنیم تمام عالم هم چون خودمان نگاهی دارند بس مثبت!!!, در حالی که اینطور نیست. آن بیرون آدم های این روزگار ته وجودشان پر شده از دورنگی و تصورشان این است که باید زرنگی کنند و سر همدیگر شیره بمالند. خواهرم درست است امروز روز سادگی تبدیل به ضداررش شده اما تو خوب باش و خوب بمان. عشق جاری را جمع کن که خدای آن بالاها خدای خوبی است. غمت نباشد. بگذار و بگذر که چون گذرد غمی نیست.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۰۳
فاطمه آقاسیان

گر برود جان ما در طلب وصل دوست

حیف نباشد که دوست,دوست تر از جان ماست


من در تلاطم رویا و خیال, می اندیشم که دگر بار پناهی مرا نیست جزء یار غار. پس اندر آن خیال, می شتابم سویش تا بگویمش که بی تو مرا دردیست جان گداز. خود ره گره را بگشای و بیا...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۴ ، ۱۲:۳۰
فاطمه آقاسیان
چطور میشه درک کرد پستی برخی آدما رو.حقیقتا این همه دروغ برای چه؟ این همه خباثت و پلیدی از آنه که؟ بعضی چیزها که می بینم متوجه می شوم چقدررررر ادم ساده ای هستم که از خودم بیزار می شوم از این همه سادگی. 

به نظر من چیزی که قراره بهت برسه میرسه. به همین راحتی, میرسه. جنگیدن به قیمت چه؟؟ به قیمت اینکه روحت رو تو این مهلکه اونقدر آلوده کنی که همه انسانیت و شرف رو از یاد ببری. مگه قراره چقدر زنده بمونیم. مگه غیر اینه که مرگ که مرگ بسیار نزدیکه و بسیار غافلگیر کننده. 

مردمی بودیم سرمست از خوبی ها و خوش بودیم به این خوبی ها. اما چه کردیم که اکنون در این بیکرانه ی آسمان و پهنای زمین, در نهایت پستی می زیم و دلخوشیم به این که زرنگی از آن ماست. که ما می توانیم به هر دوز و کلک برسیم به خواسته مان و به ریششان بخندیم که بعلههه, ما اییینیییم. چه باک که در این بازی, آن چه به فنا رفت روح جاودان ما بود. روح ازلی و نهایت پاک ما.

خوبی را سرمشق خود قرار دهیم که آنچه می ماند خاطره ای از ماست در ذهن ها.

انسان های خوب برایمان خاطره می سازند و انسان های بد تجربه.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۴ ، ۰۱:۱۰
فاطمه آقاسیان

در انبوه غم ها وتنهایی ها, نهایت می رسم به نقطه ای که حقیقتا جزء خود او مرا پناهی نیست. سخت در میان شکوه ها و دردها, این غم واندوه مرا  می رساند به بی نهایت خوبی ها. مرا چه باک وقتی بدانم که او هست. که مرا در بغل و در در خود نگه میدارد. ای انکه دل در گرو تو دارم. دوست میدارمت و مرا دریاب.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۴ ، ۲۲:۰۸
فاطمه آقاسیان
در اعتماد کردن دقت کنید.سنجیده رفتار کنید و احساساتتان را بلوکه کنید.
.
.
.
بعضی انسان ها به ظاهر سالم ولی به شدت مریضند. خود را درگیر افراد مریض نکنید. هر چه آدم های بهتری برای خود برگزینید موفق تر خواهید شد.
.
.
.
واژه ی نمی توانم را از دایره لغت خود حذف کنید.
والسلام...

پ ن: گوشزد به خودم, خانه و مادرم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۰۲:۲۲
فاطمه آقاسیان